چطوری جای بخیه رو از بین ببریم؟
🔺ازبین بردن جای بخیه جدید و قدیمی با مالیدن ترکیب روغن زرد گاوی «گوسفندی نباشد» باعسل خالص و بستن تنظیف بهداشتی و تعویض هر۱۲ساعت یکبار
👈این ترکیب جای نخ بخیه را زایل میکند.
حکایت
دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ…»
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
آقایی میگفت: محضر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم!
کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ…» را بخوانی!
[این نقل] خیلی موافق اعتبار است!
برگرفته از #کتاب_حضرت_حجت ؛ مجموعه بیانات آیتالله بهجت درباره حضرت ولیعصر(عج)
میلاد حضرت رقیه مبارک باد
🌺🌱🌸🌱🌼
-السݪامعݪیڪیاصاحݕاݪزماݩ …
#رقیه ثابتکرد اگر خوب تمناکنے؛
حسیــن بـه خــرابه هــم میــاد❗️
ثابت ڪـرد اگر خـوب تمنا کـنـے؛
حسین با سر میاد …💔
شهیدانه
❌️❌️ بانوان بارها و بارها بخوانند
.
#انتقام_آن_دختر_پرستار….🎋
🌷در همان روزها (آستانه عملیات بیت المقدس) و در منطقه مشغول صرف ناهار بودیم که ناگهان یکی از بچههای تکاور نیروی دریایی ارتش با حالتی پریشان و آشفته وارد شد؛ خیلی بغض کرده بود و در نهایت نتوانست مانع گریه کردن خود شود. وقتی دلیل این حالت را از وی جویا شدیم؛ این تکاور که به سختی حرف میزد؛ گفت: همین الان از خرمشهر میآیم؛ ساعاتی قبل صحنههایی دیدم که بسیار تکان دهنده و وحشتناک بود و برایم به کابوسی تبدیل شده است. تکاور در خصوص جزئيات صحنههایی که مشاهده کرده بود گفت: در خرمشهر وقتی بعثیها حمله کردند؛ من خود را درون یک تانکر خالی از آب پنهان نمودم.
🌷….تانکر هم به حدی گلوله خورده بود که سوراخ سوراخ شده بود وقتی از یکی از این سوراخها بیرون را نگاه میکردم؛ دیدم بعثیها یک دختر پرستار را به اسارت در آوردهاند. آنها بعد از آزار و اذیت بسیار به این دختر معصوم؛ در نهایت تیر خلاصی به سر او زدند و دخترک پرپر شد. در همین لحظه سرلشکر شهید عباس دوران بسیار متاثر و ناراحت شده بود؛ از جای برخاست و گفت: زود باشید بچهها؛ الان موقعش است که یک ضربه حسابی به این نامردها بزنیم و حق آن دختر معصوم را بگیریم. وقتی با عباس به پرواز درآمدیم؛ نزدیکیهای جزیره مینو چادرهای بعثیها را مشاهده کردیم و….
🌷و دیدیم که افسرانشان روی صندلی نشسته بودند و سایر افراد آنها به صورت چهار ردیفی ایستاده بودند و آشپزها مشغول دادن غذا به آنها بودند. در این هنگام به اتفاق شهید دوران؛ آنها را به رگبار مسلسل بستیم و درست مانند یک سفره ۱۰۰ متری که از فراز آسمان مشهود است؛ دیدیم که همه آنها قلع و قمع و بر زمین پهن شدند؛ در این هنگام دیدم که دماغ هواپیمای شهید دوران چپ و راست میشود؛ احساس کردم که هواپیمای وی آسیب دیده اما موضوع این نبود بلکه این همرزم من چنان خشمگین و برآشفته شده بود که چپ و راست میرفت و بعثیها را درو میکرد. در این هنگام شهید دوران فریاد میزد انتقام آن دختر پرستار را میگیرم.
🌹خاطره اى به ياد سرلشکر خلبان شهید عباس دوران، فرمانده عمليات پايگاه سوم شكارى [شهيد نوژه]
#راوی: جانباز سرافراز امیر سرتیپ خلبان کیومرث حیدریان ملقب به عقاب زاگرس
🇮🇷🌸🌹🌸
تلنگر
♥️🍃
رسیدن فردا
برای هیچ کس حتمی نیست،
پس بخندید!
و از زندگی لذت ببرید
به کسانی که
دوستشان دارید ابراز عشق کنید،
چرا که شاید فردا هرگز نیاید…
شاد بودن تنها انتقامیست
که انسان میتواند از زندگی بگیرد.
🇮🇷🌸🌹🌸